شايد

شايد که به موج لبان تو اى يار بميرم،،
از عشق تو در حسرت ديدار بميرم،،
يا از غم هجران تو ديوانه شوم من،،
يا پشت درت با دل افگار بميرم،،
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 21:58 توسط محمدجواد
|
در یک روز خزان پاییزی ، پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم : چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم ... بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد ، و گفت : دوستش بدار ولی منتظرش نمان ... M H P