آخرین روزهای پاییز
آخرین روزهای پاییز و
وداعی دیگر
وزمستانی که می آید
درآستانه ی سردی
و سوز ِپیش رو
به بهار نمی اندیشم
در دل هرروز یک
شکوفه میکارم....
راستے پاییزتان
چگونہ گذشــــــــــت...؟
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 14:41 توسط محمدجواد
|
در یک روز خزان پاییزی ، پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم : چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم ... بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد ، و گفت : دوستش بدار ولی منتظرش نمان ... M H P