عشق
دنیا بدون عشق که دنیا نمی شود
دل بی نگاه یار که شیدا نمی شود
تا آخرین نفس بنویسم برای عشق
اوصاف آن میان غزل جا نمی شود
آنقدر عشق در تن من ریشه کرد تا_
شد او شبیه سرو و قدش تا... نمی شود
دل را به عشق بسته ام و عشق را به دل
دیگر زِ بند بند دلم وا نمی شود
شیرین تر از عسل شده در کام تلخی اش
مانند عشق نیست و پیدا نمی شود..
+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم دی ۱۳۹۵ ساعت 21:2 توسط محمدجواد
|
در یک روز خزان پاییزی ، پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم : چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم ... بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد ، و گفت : دوستش بدار ولی منتظرش نمان ... M H P