دلتنگی هایم
شاید حوالی یک شب...!؟
یک نفر بیاید
که رفتنش دلیل
تمام دلتنگی هایم بود...
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 14:27 توسط محمدجواد
|
شاید حوالی یک شب...!؟
یک نفر بیاید
که رفتنش دلیل
تمام دلتنگی هایم بود...
در یک روز خزان پاییزی ، پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم : چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم ... بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد ، و گفت : دوستش بدار ولی منتظرش نمان ... M H P
