نامرد بود
واژه ایِ بهتر ندارم واقعا نامرد بود
عشق را باور ندارم چون برایم درد بود
از بیانش عذر میخواهد قلم از دفترم
اهل دل دادن نبود و هرزه ای ولگرد بود
رنگ بهتر من ندارم تا که توصیفش کند
شک نکن رنگ جدایی,رنگ پست زرد بود
سعی کردم تا به آیین وفا گرمش کنم
او ولی باور نمیکرد و فقط دلسرد بود
آمد و رفت و خرابم کرد و تنهایم گذاشت
مثل طوفان می وزیده و آنچه او میکرد بود
من دلم دیگر نمیخواهد که تصویرش کنم
واژه ایِ بهتر ندارم واقعا نامرد بود
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۶ ساعت 23:7 توسط محمدجواد
|
در یک روز خزان پاییزی ، پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم : چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم ... بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد ، و گفت : دوستش بدار ولی منتظرش نمان ... M H P