دوست دارم
دوست دارم با توباشم عیب این خواهش کجاست
با تو بودن ، شعر خواندن، کس نگفته نا بجاست
از تو گفتن یا شنیدن از لبت ، تا خواب صبح
حرفهای عاشقانه با تو گفتن کی خطاست؟
لب به لب، لبریز عشقت ،گر شود احساس من
بازیِ شب زنده داری با لبانت ، دلرباست
مست ومدهوشم کنی با غمزه ای حتی به چشم
دل به اعجاز دو چشمت بس به می بی اشتهاست
دوست دارم با تو گویم از کلامی با سه حرف
عین وشین وقاف ودیگر هیچ حرفی کین روا ست
قصدم ای یار این نبود کز تو، سراید این غزل
عشق پاکت بی محابا زد به دل این حرف راست
امیر شهبازی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۶ ساعت 21:43 توسط محمدجواد
|
در یک روز خزان پاییزی ، پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم : چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم ... بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد ، و گفت : دوستش بدار ولی منتظرش نمان ... M H P