گاهی
گاهی خیال میکنم از من بریده ای
بهتر ز من برای دلت برگزیده ای؟
از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟
در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟
فرصت نمیدهی که کمی دردل کنم ...
گویا ازین نمونه مکرر شنیده ای ...
از من عبور میکنی و دم نمیزنی ...
تنهادلم خوش است که شایدندیده ای ...
یک روز می رسد که در آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای
👤قیصر امین پور
+ نوشته شده در شنبه نهم اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت 22:46 توسط محمدجواد
|
در یک روز خزان پاییزی ، پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم : چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم ... بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد ، و گفت : دوستش بدار ولی منتظرش نمان ... M H P