لبخند تو

لبخند تو در چشم من انگار شراب است...
این شاعر عاشق...به همان،خنده خراب است.
من عاشق عشقم...چه بسوزم...چه بسازم...
عشق است...که هر کار کند...

عین ثواب است...
معشوق اگر...خون مرا ریخت...
به حق ریخت...
خون ریزی معشوق هم...از روی حساب است

تب کردن تو...مردن من...هر دو بهانه ست..
عشق است...که بین من و تو...
در تب و تاب است...

دلبرا

دلبرا

دلبرا تحریم آغوش تو سخت است و وخیم
لغو کن، تا من شوم درباغ اندامت سهیم

عشقبازی می کنم من با لب و لبخند تو
رقص گیسوی تو برده هم دل از من هم نسیم

زاهد ظاهر پرست بیند اگر چشم تورا
دور می گردد زحب حور جنات نعیم

ماه رویت شیخ صنعان های ما را می کند
دردنوش باده و در کوی می نوشان مقیم

نازنینا لغو کن تحریم ما را از کرم
تا بیاسایم در آغوش تو ای یار قدیم